نماهنگ بعد پنجاه سال از محمد فصولی اثری درباره ی عاشورای حسینی است.
بعد پنجاه سال اومدم خسته و بی حال اومدم
یاد پشت در افتادم وقتی تو گودال اومدم
یادته حسین مدینه مثل کربلا بود
یادته چطور توی کوچه مون شر به پا بود
مثل پیکرت تن من زیر دست و پا بود
یادته حسین سه ماهم ز تو رو گرفتم
هی میپرسیدی چرا دست به پهلو گرفتم
یادته چقدر شبا درد بازو گرفتم
بنیه بمیرم چقدر شبیه من شدی حالا
میدونم که بودی چشم انتظار من تو این سالا
پاشو تا نرفتن تو خیمه ها سراغ خلخال ها
با این تن مجروحت چقدر مثل زهرایی
مثل خودم مظلومی مثل خودم تنهایی
حسین من غریب مادر….
قاتلت شمشیر میکشه لشکری تکبیر میکشه
نیزه به پهلوت میزنن پهلوی من تیر میکشه
یادته حسین میدونم که یادت میمونه
هی میپرسیدی تو کوچه چرا رد خونه
تو نمیدونی حسن قصه رو خوب میدونه
یادته حسین به فکرت چقدر مادرت بود
شب ها ظرف آب همیشه بالای سرت بود
جای بوسه هام همیشه روی حنجرت بود
بنیه بمیرم که حالا حنجرت به هم ریخته
تو دسته کی بوده که موهای سرت به هم ریخته
یه لشکر زدن که تموم پیکرت به هم ریخته
چطور ببوسم روتو مقطع الاعضایی (2)
مثل خودم مظلومی مثل خودم تنهایی
حسین من غریب مادر….